آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
شعر
شعر
دل من کرده هوس باز ببیند رخ یار
تا که نقشی بکشد ازرخ زیباے نگار
آڹ نگاری که زمانی همه ے جانم بود
همدم و مونس من در همه ایامم بود
آه افسوس به یکباره جدا گشت زمـڹ
بی خبر بار سفر بست برفت اوبی مـڹ
من بماندم قلم وکاغذ و عکسی زنگار
با دوچشمی که شده تر زفراق رخ یار
دوریش سخت اثرکرده ولی بااین حال
روزگارم سپرے شد همه بافکر و خیال
هوسی نیست دگر دردل رنجیده ے مـڹ
رفته از خاطر من خاطره هاے رخ یار
|
|||
|